سايتها
تهرانر
گنجور
خوابگرد
دوشنبه
آیسینما
تاریخ ایرانی
بنياد گلشيری
کتابهای من
نشر چشمه
چاپ اول، تابستان 87
چاپ پنجم، بهار 96
برنده تندیس بهترین مجموعه داستان اول نهمین دوره جایزه بنیاد گلشیری و لوح تقدیر هفتمین دوره جایزه ادبی اصفهان
----------
تابستان 83 نیز مجموعهای از هایکو وارههای من منتشر شد؛ به هرحال جوان بودم و خام و جاهل! چاپ اول آن کتاب سال 84 تمام شد اما دروغ چرا، امروز خیال میکنم مجموعه قابل دفاعی نیست و جز پنج یا شش قطعه، دیگر کارهای آن مجموعه را دوست ندارم. همین است که نامی از آن نمیآورم
احضار
اولین سریال ترسناک ایرانی، کپی ضعیفی است از تمام فیلمهای ترسناک این سالها و ملغمهای است از نشانهها و المانهای تکراری سینمای وحشت هالیوود و شرق آسیا. احضار نه تنها به عناصر و باورهای بومی ترسناک بیتوجه است که درست آنجا که میتواند مخاطبش را بترساند، پا پس میکشد و اسیر خط قرمزها و محدودیتهای عجیب و غریب و موهومی میشود که در ژانر وحشت بیمعنی است.
قرار بود قسمت اول چیزی شبیه به یک سالن اپیلاسیون باشد، اما آخرش یک موچین کف دستمان گذاشتند.
قانون مورفی
خب، احتمالاً از فردا عدهای هم راه میافتند و بی توجه به مبانی هر کلمه، درباره ژانر، پارودی و حتی ساختارشکنی آسمان و ریسمان میبافند و قانون مورفی بزک شده را به مخاطب حقنه میکنند. ممکن است حتی از این هم فراتر بروند و پای خوکِ (برای من عزیزِ) مانی حقیقی را هم وسط بکشند و از بعضی جزییات و لحظات مشترک بنویسند و دنبال جریانسازی بروند. برای من اما، قانون مورفی فیلمی است مهمل که نمیتوان چند قاب دوستداشتنی و فیلمبرداری جسورانه و یکی دو لحظه واقعاً بامزهاش را نادیده گرفت؛ قورباغهای با روکش عسل یا یک تخم مرغ شانسی بزرگ که پوچ از آب در میآید...
به پایان سلام کن
هر بار این ماست پرشین لایت مزرعه ماهشام رو میخرم، حس میکنم من هم فروردین 93 توی هواپیما نشستهام و رفتهام کانادا...
زبان فارسی، به پایان سلام کن!
عباس عبدی هم رفت
میثم را پنج ماهیست ندیدهام، با کاوه دو ماه پیش در موسسه خوانش چند دقیقهای گپ زدم، شاهرخ را آخرین بار در مراسم تشییع کورش اسدی دیدم و عباس عبدی را دیگر هرگز نخواهم دید.
عکس کار مریم کهنسال نودهی است؛ هزار سال پیش...
یادبود
این چند خط را امروز صبح مینا حسنی، دبیر سابق تحریریه همشهری داستان، در اینستاگرامش منتشر کرده است. مینا اصرار دارد که فعلاً از جزئیات حرفی نزند و خب، من هم به تصمیم و خواسته اش احترام می گذارم.
ظاهراً چند ساعت پس از انتشار این چند خط ماجرا به شکلی پیش میرود که تعدادی از اعضای تحریریه تصمیم میگیرند با توجه به حرف و حدیثهای شکل گرفته و یادداشت اینستاگرامی حمید اسلامی، در شماره 94 حضور نداشته باشند و مطالبشان را پس بگیرند. تا جایی که من خبر دارم این موضوع به حمید اسلامی و احسان صفاپور منتقل میشود و در نهایت قرار بر این میشود که هیچ یادداشت، داستانو پروندهای از این تحریریه در شماره 94 منتشر نشود.
انشاءالله که خیر است.
لينکده
- وقتی از کپیکاری حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
حسین معززینیا
- مغزهای کوچک «ما» زنگ زده؟!
محمدصادق شایسته
- همه در یک کشتی نشستهایم
محمدحسن شهسواری
- رؤیای هوشنگ گلشیری را یکی خسته کرد و دیگری کشت
خوابگرد
- کار نویسندگی و شاعری در این شرایط، نشستن بین دو صندلی است
یونس تراکمه- ایلنا
